سیلکرود؛ از ظهور تا سقوط امپراتوری اینترنتی مواد مخدر در دارکوب
دوم اکتبر ۲۰۱۳ حدود ساعت ۳:۱۵ دقیقهی بعد از ظهر، چند مأمور افبیآی با لباسهای شخصی از پلههای سنگی کتابخانهی گلن پارک سانفرانسیسکو بالا رفتند و یکی پس از دیگری به سمت انتهای سالن و بخش کتابهای علمیتخیلی به راه افتادند. آنجا پشت یکی از میزهای چوبی، مرد جوانی با موهای تیره، شلوار جین و تیشرت با لپتاپ خود در حال چت کردن بود.
اسم این مرد راس اولبریکت بود؛ ۲۹ ساله، اهل آستین، تگزاس و فارغالتحصیل رشتهی فیزیک و مهندسی از دانشگاه تگزاس و پنسیلوانیا. افبیآی باور داشت اولبریکت درگیر ماجرایی شرورانه است؛ به عبارتی، سرکردهی بازار سیاه آنلاین بزرگی به اسم «سیلکرود» (Silk Road) برای خرید و فروش مواد مخدر و اجناس غیرقانونی دیگر. به باور افبیآی، این جوان ۲۹ ساله در واقع قاچاقچی مواد میلیونری بود که برای حفظ امپراتوری خود دستور قتل حداقل دو نفر را داده بود.
داستان شروع راس اولبریکت تفاوت چندانی با داستانهای دیگری که از سیلیکون ولی سر برمیآورند، ندارد. همان داستان مرد جوان، باهوش و تحصیلکردهای که در خانوادهای از طبقهی متوسط رو به بالا بزرگ شده و ناگهان ایدهای به ذهنش میرسد که میتواند دنیا را دگرگون کند.
مردان دیگری با همین شرایط، سرویسهایی مثل اوبر برای بر هم زدن کسبوکار سنتی تاکسیها، یا Airbnb برای بر هم زدن کسبوکار هتلها، یا Yelp برای بر هم زدن کسبوکار رستورانها را راهاندازی کردند. اولبریک اما تصمیم گرفت سراغ بازار مواد مخدر برود. استارتاپ او که نامش را «سیلکرود» (جادهی ابریشم) گذاشت، فروشندگان مواد را در بستر اینترنت در تماس با خریداران قرار میداد.
بعد از تکمیل مراحل خرید، بستهی خریداری شده بهراحتی به در خانه پست میشد و اولبریکت هم مثل آمازون، از هر فروش کمیسیون کمی برمیداشت. اما اولبریکت، برخلاف تراویس کالانیک مؤسس اوبر، یا برایان چسکی مؤسس Airbnb، پایان خوشی نداشت و سرانجام در کتابخانهای عمومی در سانفرانسیسکو دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.
این داستان پرفرازونشیب یکی از اولین و موفقترین بازارهای سیاه اینترنتی است که بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ نهادهای مجری قانون آمریکا را، از ادارهی مبارزه با مواد مخدر گرفته تا افبیآی، برای دستگیری مغز متفکر و گردانندهی آن به تکاپو انداخته بود. با این مقاله همراه باشید.
چهرهی پشت نقاب
راس اولبریکت در خانوادهای نسبتا مرفه نزدیک آستین تگزاس بزرگ شد. در دانشگاه تگزاس، فیزیک خواند و کارشناسی ارشد خود را در رشتهی علوم مواد از دانشگاه پنسیلوانیا گرفت. اما اولبریکت خیلی زود از تحقیقات آزمایشگاهی خسته شد. در دوران دانشگاه، به موضوع روانگردانها علاقهمند شد و در اینترنت دربارهی دلزدگی خود از علم و علاقهی جدیدش به اقتصاد صحبت میکرد.
او به این باور رسیده بود که مالیات و دولت، ابزاری برای اعمال زور و حفظ مونوپولی دولت بر خشونت است. عقایدش بهشدت متأثر از نظریات لودویگ فن میزس، اقتصاددان اتریشی بود که بر جنبش لیبرترین آمریکا در میانهی قرن بیستم تأثیر قابل توجهی گذاشت. از نظر میزس، شهروندان برای بهره بردن از آزادی اخلاقی یا سیاسی باید آزادی اقتصادی داشته باشند. او معتقد بود «هر عملی که خارج از کنترل دولت صورت میگیرد، به قدرتمند کردن بازار و ضعیف کردن دولت میانجامد.»
اولبریکت بعد از فارغالتحصیلی در سال ۲۰۰۹ به آستین برگشت و به معاملهی روزانه روی آورد، اما به جایی نرسید. بعد شرکت بازیهای ویدیویی راهاندازی کرد، اما آن هم شکست خورد. کمی بعد همسایهاش به او پیشنهاد داد در Good Wagon Books، کسبوکاری که کتابهای دست دوم را جمعآوری میکرد و در فروشگاههای مجازی مانند آمازون میفروخت، مشغول کار شود. راس، وبسایت Good Wagon Books را طراحی کرد، مدیریت موجودی کالا آموخت و اسکریپت سفارشی نوشت که قیمت کتاب را براساس امتیاز آن در سایت آمازون تعیین میکرد.
همین وقتها بود که اولبریکت برای اولین بار به فکر ایجاد بازاری اینترنتی افتاد که در آن افراد بتوانند هر چیزی را بهطور کاملا ناشناس خریداری کنند و هیچ ردی از خود باقی نگذارند. اینگونه بود که جرقهی ایجاد سیلکرود در ذهن او زده شد.
تولد سیلکرود
موفقیت سیلکرود مدیون ترکیب خلاقانهی سامانهی رمزگذاری شدهی تور (Tor) و بیتکوین بود که آن زمان هنوز در مراحل اولیه به سر میبرد. اولبریکت با بهکارگیری سامانهی رمزگذاری شده و رمزارز باور داشت بازار اینترنتیاش میتواند برای تمام کاربران محیطی امن، کاملا ناشناس و به دور از نظارت دولت فراهم کند.
تور که ابتدا توسط نیروی دریایی آمریکا برای مکالمات دولتی توسعه یافت و بعدها به پروژهای متن باز برای استفادهی عموم تبدیل شد، اطلاعات کاربر را ازطریق شبکهای گسترده از لایههای رمزنگاریشده عبور داده و هویت و موقعیت مکانی او را مخفی میکند. بیتکوین نیز پلتفرمی ناشناس و غیرمتمرکز برای نقل و انتقال پول در اختیار کاربر قرار میدهد که از چشم بانکها و دولتها پنهان است. این دو عامل برای شکلگیری و موفقیت چشمگیر سیلکرود نقشی حیاتی داشتند.
اولبریکت سیلکرود را در سال ۲۰۱۱ تأسیس کرد و نام مستعار دِرِد پایرت رابرتس (Dread Pirate Roberts)، هویت مخفی چندين شخصیت رمان و فیلم عروس شاهزاده را برای خود برگزید. در نگاه او، سیلکرود «راهی برای از بین بردن استفاده از زورگویی و خشونت در میان بشر» بود. او همچنین گفت سیلکرود «شبیهسازی از سیستم اقتصادی است که به افراد تجربهای دست اول از زندگی در جهانی عاری از خشونت سیستمی خواهد داد.»
سیلکرود در دارکوب، یعنی بخشی از اینترنت که از چشم موتورهای جستوجو مانند گوگل پنهان است، نهفته بود. این وبسایت با ترکیب رابط کاربری ناشناس و پرداختهای غیرقابل ردیابی، به هزاران فروشندهی مواد مخدر و نزدیک به یک میلیون خریدار در دنیا این امکان را میداد تا همدیگر و مواد مخدر مدنظر خود را در محیطی شبیه فروشگاههای اینترنتی پیدا کنند. نقطهی قوت سیلکرود، در کنار ناشناس بودن آن، سیستم امتیازدهی آن مشابه سایت آمازون و ایبِی بود؛ در سیلکرود خریداران براساس میزان رضایت خود از خرید، به فروشنده امتیاز میدادند و حتی نظرشان را در مورد کیفیت محصول خریداری شده به اشتراک میگذاشتند.
برخی از کاربران سیلکرود خواهان آزادی کامل در دادوستد بودند. استدلال آنها این بود که اگر خرید و فروش هروئین در این وبسایت آزاد است، چرا سراغ اسلحه و اعضای بدن نرویم؟ اما ادمین وبسایت در این زمینه سختگیری زیادی داشت. او در بیانیههایی که در فروم سایت منتشر میکرد، تأکید داشت: «قوانین بنیادین ما این است که با دیگران همانطور که میخواهید با شما رفتار شود، رفتار کنید و از انجام هر کاری که به دیگران آسیب میرساند یا آنها را فریب میدهد، پرهیز کنید.»
سیلکرود در مدت کوتاهی به محبوب زیادی رسید. زمانی که رسانهها و وبلاگهای خبری مانند گاکِر در اوایل ۲۰۱۱ شروع به نوشتن دربارهی سیلکرود کردند، ترافیک چشمگیری به سمت این وبسایت سرازیر شد. با افزایش محبوبیت سیلکرود، توجه مقامات دولتی نیز به سوی آن جلب و تلاشها برای شناسایی کاربران و تعطیلی وبسایت شروع شد. طبق برخی گزارشها، تا زمان بسته شدن سایت، حدود ۲۱۴ میلیون دلار ازطریق فروش به دست آمده بود و ۱۳٫۲ میلیون دلار کمیسیون نصیب صاحب سایت شده بود. افبیآی اما این رقم را ۱.۲ میلیارد دلار فروش کلی در سیلکرود و ۸۰ میلیون دلار حق کمیسیون گزارش داده بود.
به ادعای پلیس، اولبریکت با درآمد روزانهی ۲۰ هزار دلاری از کمیسیون فروش، به ثروتی بالغ بر ۸۰ میلیون دلار دست پیدا کرده بود که بیشتر آن صرف هزینهی نگهداری سایت میشد. با تمام ثروتی که اولبریکت ظاهرا به دست آورده بود، به نظر میآمد بخش خیلی اندکی از آن را خارج از هزینههای سایت، خرج کرده بود. به اعتقاد عدهای، پسانداز اولبریکت به ۳۴ میلیون دلار میرسید و بخش بزرگی از این پول هنوز در کیف پول بیتکوین او جایی در اینترنت ذخیره شده است.
خرید و فروش مواد مخدر اتفاق نادری در کوچه پسکوچههای سانفرانسسیکو نیست؛ کاری که سیلکرود کرد ایجاد روشی جایگزین برای این دادوستد غیرقانونی بود؛ مکانی که هر فردی که دنبال مواد بود، میتوانست بدون رویارویی با فروشندگان نابکار در کوچههای ناامن، خرید خود را انجام دهد. این روش همچنین فروشندگان و خریداران را از دید قانون مخفی میکرد و سیستم امتیازدهی وبسایت خریدار را از «کیفیت» خرید خود مطمئن میکرد.
در سیلکرود انواع مواد مخدر و روانگردان خرید و فروش میشد. به گفتهی افبیآی، تا بهار ۲۰۱۳، ۱۰ هزار محصول در وبسایت وجود داشت که ۷۰ درصد آنها مواد مخدر بود. در کنار آنها، ۱۵۹ محصول هم تحت عنوان «خدمات» فهرست شده بود که بیشتر مربوط به هک کردن اکانتهای فیسبوک و توییتر بود. بیش از ۸۰۰ محصول هم اکانتهای هک و غیرقانونی آمازون و نتفلیکس بودند. گواهینامههای رانندگی تقلبی، گذرنامههای جعلی، قبوض جعلی آب و برق و گزارشهای جعلی خرید با کارتهای اعتباری نیز در این وبسایت موجود و خرید آنها بهسادگی امکانپذیر بود.
سیلکرود برای هوادارانش بیشتر از بازار سیاه و چیزی شبیه پناهگاه بود. برای دیپیآر، این وبسایت جدالی سیاسی بود. او در فروم سیلکرود به کاربران خود میگفت: «دست از حمایت از دولت با پرداخت مالیات بردارید و انرژیهای سازندهی خود را به سمت بازار سیاه سرازیر کنید.» با گذشت زمان، آرمانهای دیپیآر بلندپروازانهتر شد. به گفتهی او، هر خرید و فروشی که در بستر سیلکرود انجام میشد، قدمی به سمت رسیدن به آزادی جهانی بود. سیلکرود از نظر او، چالشی مستقیم علیه ساختار قدرت بود.
با افزایش محبوبیت سیلکرود و تبدیل آن به بازاری جهانی، اولبریکت که خود را به کاربران سایت دیپیآر (DPR مخفف Dread Pirate Roberts) معرفی کرده بود، بر نقش خود بهعنوان مبلغ لیبرترین بیشازپیش تأکید کرد. کاربران هم از نظریات او استقبال کردند و او را همانند چه گوارا دانستند. عدهای نیز او را کارآفرین میخواندند و میگفتند نام او «در بین بزرگترین مردان و زنان تاریخ» ثبت خواهد شد. حالا سیلکرود تبدیل به برندی فرقهای با دهها هزار هوادار شده بود که دیپیآر را استیو جابز خود میدانستند.
کاری که ما میکنیم خرید مواد مخدر یا مقابله با دولت نیست. هدف دفاع از حقوق انسانی و امتناع از تسلیم شدن است وقتی کار اشتباهی نکردهایم. سیلکرود وسیلهای برای رساندن این پیام است. باقی همه مطلب فرعی است.»
با قرار گرفتن سیلکرود دربرابر دولت و قانون، بیدلیل نبود مقامات سعی در تعطیل کردن این وبسایت داشتند. اولبریکت اگرچه از توجه ناگهانی رسانهها به سیلکرود در ژوئن ۲۰۱۱ بسیار خرسند بود و کاربران بسیاری از این طریق با این سایت آشنا شدند، اما وقتی سناتور آمریکایی چارلز شومر در نشست خبری علیه سیلکرود صحبت کرد و خواستار تعطیلی و دستگیری عاملان آن شد، اولبریکت بهشدت مضطرب شد و دولت آمریکا را «دشمن اصلی» خود نامید که دنبال «نابودی» او بود.
ظاهر وبسایت سیلکرود
بعد از دانلود تور و رفتن به آدرس http://silkroadvb5piz3r.onion، کاربران با صفحهی لاگینی روبهرو میشدند که از آنها نام کاربری و رمز عبور میخواست. اگر فرد میخواست اکانت جدید بسازد، باید از لینک مخصوص کاربران جدید استفاده میکرد و تمام اطلاعاتی که لازم بود وارد شود، نام کاربری، رمز عبور و نام کشور بود. اکانت فروشندگان اما محدود بود و باید در مزایده خریداری میشد.
بعد از ورود، سیلکرود شبیه فروشگاه اینترنتی معمولی بود با این تفاوت که بهجای پوشاک و لوازم خانه، پر از مواد مخدر، اسناد جعلی و اکانتهای هک شده بود. این وبسایت در اکتبر ۲۰۱۳ بعد از دستگیری اولبریکت بسته و از دسترس خارج شد، اما تصاویری از آن همچنان موجود است:
ماجرای دستگیری اولبریکت
پروژهی شناسایی و دستگیری صاحب و گردانندهی وبسایت سیلکرود حاصل یک سال تعقیب و گریز سایبری و تحقیقات کارآگاهان سنتی بود. گروه ضربتی که پروندهی سیلکرود را تحت عملیاتی موسوم به «مارکو پولو» (بخشی از عملیات بینالمللی Onymous با هدف شناسایی و بستن بازارهای اینترنتی دارکوب) دنبال میکرد، شامل ماموران افبیآی، خدمات درآمد داخلی، وزارت امنیت میهن و ادارهی مبارزه با مواد مخدر آمریکا بود.
رهبری این گروه ضربت به عهدهی کریستوفر تاربل، مأمور افبیآی بود که به گفتهی یکی از وکلای حاضر در پروندهی اولبریکت، «آدم بسیار کله گندهای» بود. تاربل کسی بود که چندی پیش از پروندهی سیلکرود، موفق به دستگیری هکتور خاویر منسگر مشهور به «سابو»، مؤسس گروه هک LulzSec و یکی از اعضای کلیدی انانیموس، شده بود. گروه LulzSec چندین شرکت و موسسات خبری چون فاکسنیوز و حتی مجلس سنا و سازمان سیا را مورد حملهی سایبری قرار داده بود و مؤسس آن به ۱۲۴ سال حبس محکوم شده بود.
کریستوفر تاربل، مأمور افبیآی که رهبری گروه ضربت سیلکرود را به عهده داشت
عامل کلیدی دیگر در شناسایی اولبریکت بهعنوان مغز متفکر سیلکرود، گری آلفورد، مأمور خدمات درآمد داخلی بود. آلفورد مطمئن بود کسی که سیلکرود را راهاندازی کرده حتما در وبسایتهای عادی برای جلب مخاطب دربارهی سایت خود حرفهایی زده است.
۲۷ ژانویه ۲۰۱۱ و تنها چند روز بعد از شروع به کار سیلکرود، آلفورد در حال بررسی چند آدرس اینترنتی تور بود که در فروم Shroomery.org به پستی دربارهی سیلکرود برخورد. در این پست، کاربری با نام «altoid» پرسیده بود: «کسی چیزی در مورد سیلکرود شنیده؟ یک جورهایی شبیه نسخهی ناشناس سایت آمازون است...که میشود در آن هر چیزی را بهطور آنلاین و ناشناس خرید و فروش کرد.» این پست به آدرس تور وبسایت سیلکرود و بلاگی که مراحل ثبتنام و استفاده از آن را توضیح داده بود، لینک داده بود.
آلفورد نام کاربری «altoid» را در گوگل جستوجو کرد تا بالاخره در استک اورفلو، سایت مخصوص برنامهنویسان، به پستی به تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۳ برخورد که در آن کاربری با همین نام دربارهی نحوهی اتصال به سرویس پنهان در تور با استفاده از زبان برنامهنویسی کرل در PHP پرسیده بود. ایمیل این کاربر rossulbricht@gmail.com بود. این کاربر همچنین بخشی از کد وبسایت خود را بهعنوان نمونه در پست به اشتراک گذاشته بود.
جستجوهای آلفورد او را سرانجام به فرومی مخصوص کاربران بیتکوین هدایت کرد که در آن کاربری به نام «altoid» خواسته بود به rossulbricht@gmail.com ایمیل بفرستند. بدین ترتیب، نام راس اولبریکت بهعنوان یکی از مظنونین اصلی پروندهی سیلکرود وارد بانک اطلاعاتی افبیآی شد.
اما سرنخهایی که به اولبریکت میرسید، به همینجا ختم نشد. جولای ۲۰۱۳، بستهی پستی ارسالی از کانادا در بازرسی مرزی باز شده و داخل آن نُه کارت شناسایی جعلی با اسامی متفاوت اما با عکسی یکسان یافت شد.
طبق روال، دو مأمور از وزارت امنیت میهن به آدرس گیرندهی بستهی پستی اعزام شدند و اولبریکت در را به روی آنها باز کرد. عکس روی کارتهای شناسایی با چهرهی او مطابقت داشت. به گفتهی تاربل، اولبریکت به آن دو مأمور گفت «هر کسی میتواند وارد وبسایتی نهفته در تور، مانند سیلکرود شود و هر نوع مواد مخدر یا هویت جعلی که لازم داشت، سفارش دهد.» بااینحال ماموران مدرکی برای دستگیری او نداشتند. ظاهرا اولبریکت کارتهای شناسایی جعلی را برای اجارهی سرورهای اضافی برای مقابله با ترافیک بالای سایت و مشکلات امنیتی لازم داشت.
تحقیقات اینترنتی ماموران پلیس هم به کشف شش سرور آنلاین رسید که ازطریق آن شاهد مبادلات بیتکوین خریداران و فروشندگان سیلکرود بودند. به گفتهی افبیآی، آنها به تاریخچهی ماهها خرید و فروش در سیلکرود دسترسی پیدا کردند و از این طریق اطلاعات جدیدی دربارهی فروشندگان مواد مخدر به دست آوردند که در برخی موارد به دستگیری آنها منجر شد.
بااینحال، دیپیآر نسبت به حفظ امنیت شخصی و وبسایت خود کاهل شده بود. از یک طرف، تمام اتفاقات مربوط به توسعهی سیلکرود و افکار و احساسات خود را در مورد این پروژه در لپتاپ خود ثبت کرده بود؛ از طرف دیگر، اصول برنامهنویسی که بهتنهایی و ازطریق اینترنت یاد گرفته بود، کار دستش داد و حفرههایی در شنل نامریی تور بر جا گذاشت.
بااینحال، او از موفقیت چشمگیر پروژهی خود مغرور شده بود و به ادمینهای وبسایت اطمینان میداد هیچ ردی از آنها در اینترنت وجود ندارد. وقتی یکی از کاربران در پیامی شخصی به دیپیآر هشدار داد مکان فیزیکی سرورهای وبسایتش در خطر لو رفتن قرار دارند، دیپیآر این هشدار را نادیده گرفت. این کاربر به او همچنین هشدار داد سرورهای سایت بهراحتی قابل کپی شدن بودند. دیپیآر اما در جواب گفت: «نگران نباش. جای سرورها امن است.»
در ژوئن ۲۰۱۳ تعداد کاربران سیلکرود به یک میلیون رسیده بود، اما هنوز خبری از ماموران افبیآی نبود. تا اینکه چند روز بعد در دفتر جرائم سایبری افبیآی در نیویورک، اعضای گروه ویژهی سیلکرود به سمت مانیتور یکی از کامپیوترهای خود خم شدند و چیز جالبی در آن دیدند: ۶۲.۷۵.۲۴۶.۲۰؛ آدرس آیپی واقعی وبسایت سیلکرود که سرورهای آن در مرکز دادهی Thor در ایسلند قرار داشت.
تاربل ادعا کرد آیپی واقعی سیلکرود را از درز اطلاعاتی کپچای خود سایت به دست آورده است. این ادعا از نظر برخی کارشناسان امنیت سایبری از جمله رابرت گراهام (Errata Security) و برایان کربس (Krebs on Security) چندان محتمل به نظر نمیرسید. تاربل هم از مراحل کشف آیپی سیلکرود مستندی تهیه نکرده بود و بدین ترتیب بسیاری از جوانب ادعای او در هالهای از ابهام قرار دارد.
تیم وکلای اولبریکت همچنین در دادگاه اذعان کرد ماموران افبیآی بدون حکم بازرسی به سرورهای سیلکرود در ایسلند دسترسی پیدا کردند و در نتیجه متمم چهارم قانون اساسی آمریکا مبنی بر محافظت از حریم خصوصی را نقض کردهاند. این اتهام در دادگاه نادیده گرفته شد.
پایگاه دادهی Thor تا شش ماه اطلاعات مربوط به لاگ سیستم را ذخیره میکرد؛ در نتیجه ماموران افبیآی توانستند تمام کامپیوترهایی را که بهتازگی با این سرور در ارتباط بودند، شناسایی کنند. یکی از این نشانیهای آیپی که آخرین بار به ویپیان سیلکرود وارد شده بود، مربوط به کافه لونا در خیابان سکرمنتو در سانفرانسیسکو بود. تاربل این آدرس را به فهرست سرنخهای این پرونده اضافه کرد.
بخشی از تیم تاربل در نیویورک سخت مشغول بازسازی کل سیستم سیلکرود بود. آنها با این کار موفق شدند به پیامهای خصوصی، فرومها، حساب امانی بیتکوین (که هر شنبه شب دیپیآر سهم خود را از آن برمیداشت) و سرور اصلی بیتکوین که تمام خرید و فروشهای سیلکرود را نشان میداد، دسترسی پیدا کنند.
وقتی تیم تاربل نام راس اولبریکت را در بانک اطلاعاتی فدرال جستوجو کرد، متوجه گزارش ماموران وزارت امنیت میهن دربارهی کارتهای شناسایی جعلی اولبریکت شد. با جستجویی سریع مشخص شد اولبریکت در نزدیکی کافه لونا در سانفرانسسیکو زندگی میکند. در آزمایشگاه هم تیمی که روی بازسازی سرورهای سیلکرود کار میکردند، متوجه شباهت کدهای سرور با چیزی که راس مدتها پیش در استک اورفلو پست کرده بود، شدند.
روز بعد تاربل به سرپرست بخش گفت: «پیدایش کردیم.»
تصویری از دستگیری راس اولبریکت در اکتبر ۲۰۱۳ در سانفرانسیسکو
حالا برای افبیآی مثل روز روشن بود دیپیآر همان راس اولبریکت ۲۹ ساله است؛ اما برای دستگیری او مدرک کافی وجود نداشت و اولبریکت میتوانست همه چیز را انکار کند. به همین خاطر تصمیم گرفتند او را مدتی زیر نظر بگیرند تا مطمئن شوند زمانی که راس به اینترنت وصل است، دیپیآر هم مشغول فعالیت در سیلکرود است. و اینطور هم بود. هر بار راس لپتاپ خود را روشن میکرد، دیپیآر در سیلکرود لاگین میشد. هر بار راس لپتاپ خود را میبست، دیپیآر از سیستم خارج میشد. هفتهها این روال به همین صورت ادامه پیدا کرد تا روز موعود فرا رسید.
وقتی راس دوم اکتبر ۲۰۱۳ وارد کتابخانهی گلن پارک شد، از حضور چند مأمور افبیآی که با لباسهای معمولی پشت میزهای مجاور او نشسته بودند، بیخبر بود. او طبق معمول لپتاپ خود را باز کرد تا از اینترنت رایگان کتابخانه وارد سیستم سیلکرود شود. زمانی که مشغول چت کردن با یکی از ماموران مخفی بود که مدتها فکر میکرد از کاربران عادی سایت است، سروصدای دعوا حواسش را پرت کرد. همین یک لحظه غفلت کافی بود تا یکی از ماموران افبیآی لپتاپ را از روی میز بردارد و به سرعت آن را از دسترس اولبریکت دور کند.
درحالیکه راس دستبند زده از کتابخانه به سمت ماشین پلیس هدایت میشد، تیمی که به لپتاپ دسترسی داشت متوجه شد آنچه را که دنبالش بودند، پیدا کردهاند. راس با اکانت دیپیآر وارد سیستم سیلکرود شده بود و هنوز لاگین بود. حالا دیگر هیچ شک و شبههای از هویت مغز متفکر این بازار سیاه اینترنتی باقی نمانده بود و مدارک لازم برای دستگیری و محکومیت اولبریکت مهیا بود.
راس اولبریکت به پولشویی، هک، توطئه برای قاچاق مواد مخدر و تلاش برای کشته شدن شش نفر متهم شد. بنا به ادعای دادستانها، اولبریکت ۷۳۰ هزار دلار برای اجیر کردن افرادی برای ارتكاب قتل پرداخت كرده بود، اما هیچ كدام از قتلها صورت نگرفته بود و اولبریکت هم در دادگاه به هیچ یک از این سوءقصدهای ادعا شده، محکوم نشد.
در ۲۹ مه سال ۲۰۱۵، راس اولبریکت به دو بار حبس ابد بهعلاوهی ۴۰ سال زندان بدون آزادی مشروط محکوم شد. تیم وکلای اولبریکت با تمام تلاشی که تا به امروز انجام دادهاند، هنوز موفق به تغییر یا کاهش حکم او نشدهاند.
اشتباهات بیشمار اولبریکت
آنطور که به نظر میرسید اولبریکت بیشتر از آنکه نگران حفظ کامل هویت ناشناس خود باشد، دنبال تأثیرگذاری و ایجاد تغییر بود. برخلاف موفقیتش در ایجاد «ایبِی مواد مخدر» با سرورهای ناشناس و هویتی پنهان، دیپیآر در حفظ هویت خود از حس پارانویای کافی برخوردار نبود.
اولبریکت سیلکرود را متأثر از ایدههای لیبرترینی مبنی بر آزادی خرید و فروش خارج از حیطهی کنترل نهادهای دولتی تأسیس کرد و به لطف این وبسایت به پول و شهرت زیادی دست یافت؛ اما الگوی رفتاری او و اشتباهاتی که او را تنها در عرض دو سال در دام قانون انداخت، با تصوری که بسیاری از «مغز متفکر عملیات مجرمانه» در ذهن دارند، فاصلهی زیادی دارد.
اولین اشتباه بزرگ اولبریکت که به دستگیری او منجر شد، صحبت از ایدههای خود برای راهاندازی بازار اینترنتی مواد در صفحهی لینکدین شخصیاش بود.
اشتباه دوم، استفاده از عکس واقعی خود روی کارتهای شناسایی جعلی بود که برای اجارهی سرورهای سیلکرود سفارش داده بود.
اشتباه سوم او راهنمایی خواستن برای کدنویسی سیلکرود با اکانتی بود که ایمیل متصل به آن حاوی نام واقعی او بود. بدتر از آن، به اشتراک گذاشتن بخشی از کد سایت بود که تاربل بعدها کشف کرد با کد سیلکرود برابر است.
اولبریکت همچنین برای پیدا کردن بهترین راه برای ارسال بستههای پستی به کشورهای دیگر از اکانت گوگلپلاس شخصیاش استفاده کرده بود که در آن نام، چهره و پروفایل یوتیوب واقعی خود کاملا نمایان بود. یکی از ویدئوهایی که اولبریکت در پروفایل یوتیوب خود برای اینکه بعدا تماشا کند، ذخیره کرده بود، از کانال مؤسسهی میزس بود که از ایدئولوژیهای اقتصاددان اتریشی لودویگ فن میزس حمایت میکند. حتی همین هم در دادگاه علیه او استفاده شد.
تاربل گفت امضای دیپیآر در فروم سیلکرود حاوی لینکی به وبسایت مؤسسهی میزس بود و دیپیآر از مکتب اقتصاد اتریش و آثار فن میزس بهعنوان سنگ بنای سیلکرود یاد کرده بود.
اشتباه چهارم و شاید بزرگترین اشتباه او که باعث شد قاضی دادگاه بدون هیچ رحمی او را به حبس ابد محکوم کند، مکاتبات او با مأمور مخفی پلیس بود که فکر میکرد قاچاقچی مواد مخدر با مهارتهای آدمکشی است. به ادعای افبیآی، اولبریکت به این مأمور مخفی ۸۰ هزار دلار پرداخت کرده بود تا یکی از اعضای قدیمی سایت را سر به نیست کند.
اگرچه اولبریکت به خاطر اتهامهای مربوط به اجیر کردن آدمکش برای قتل در دادگاه محاکمه نشد و اعضای خانوادهی او معتقد بودند این اتهامات ساختگی و برای مخدوش کردن وجههی اولبریکت در انظار عمومی مطرح شده است، اما به احتمال زیاد در تصمیم قاضی به محکوم کردن او به حبس ابد بیتأثیر نبوده است.
ماجرای اتهامات اجیر کردن آدمکش
دربارهی اتهامات اولبریکت مبنی بر اجیر کردن آدمکش به کشتن چند نفر، داستانهای ضدونقیض بسیاری وجود دارد. افبیآی بهعنوان بخشی از شواهد علیه اولبریکت، متن مکاتبات او را با فردی که فکر میکرد هیتمن باشد (اما در واقع مأمور پلیس بود) به دادگاه عرضه کرد؛ اما دادگاه به دلایلی نامعلوم هیچگاه اولبریکت را به این اتهامات محکوم نکرد.
به همین خاطر اعضای خانوادهی اولبریکت که از زمان محکومیت او به فعالانی برای اصلاح عدالت کیفری، حفظ حریم شخصی و حق دادرسی عادلانه تبدیل شدهاند، معتقدند این اتهامات از اساس جعلی بوده است. تیم وکلای اولبریکت همچنین در دادگاه این احتمال را مطرح کرد که فردی که با نام کاربری دیپیآر دستور قتلها را داده بود، اولبریکت نبوده است چون اکانت ادمین اصلی بین چند نفر مشترک بود.
بااینحال یکی از معروفترین داستانهای مطرح شده دربارهی جزئیات این ماجرا، نوشتهی اندی گرینبرگ، نویسندهی ارشد WIRED و کتاب «این ماشین رازها را میکُشد: چگونه ویکیلیکس، سایفرپانکها و هکتیویستها تلاش میکنند دنیای اطلاعات را آزاد کنند» است. این کتاب و شرح ماجرای سیلکرود از زبان گرینبرگ الهامبخش مستند «دیپوپ» (۲۰۱۵) به کارگردانی الکس وینتر و فیلم سینمایی «سیلکرود» (۲۰۲۱) به کارگردانی تیلر راسل بوده است که بهتازگی عرضه شد.
در این روایت، گرینبرگ که اولین خبرنگاری بود که توانست با دیپیآر در سال ۲۰۱۳ مصاحبه کند، یکی از مأمور مخفی پرونده را کارل فورس از ادارهی مبارزه با مواد مخدر معرفی میکند که در سایت سیلکرود با نام مستعار «ناب» (Nob) ثبتنام کرده بود. فورس ابتدا هیچ مهارت کامپیوتری نداشت و از بیتکوین هم چیزی نمیدانست؛ اما وقتی به گروه ضربت سیلکرود ملحق شد، تصمیم گرفت میخواهد زودتر از ماموران افبیآی، مغز متفکر سیلکرود را دستگیر کند. برای این منظور در آوریل ۲۰۱۲ از لپتاپ دولتی پیامی را با این مضمون برای دیپیآر فرستاد:
آقای سیلکرود،
من یکی از طرفداران پروپاقرص شما هستم. واقعا کارتان عالی است! میروم سر اصل مطلب. مایلم وبسایت را بخرم. بیش از ۲۰ سال است که به این کار مشغول هستم. سیلکرود آیندهی قاچاق است.
جواب دیپیآر به پیشنهاد خرید وبسایت منفی بود.
سیلکرود برای من چیزی بیش از کسبوکار است. سیلکرود یک انقلاب است و تمام زندگیام شده است. انتقال مالکیت وبسایت به این پروژه لطمه میزند و در حال حاضر این موضوع برای من از پول مهمتر است.
دیپیآر فکر میکرد ناب واسط کارتل پورتوریکویی است. فورس بیش از یک سال روی هویت مخفی خود در سیلکرود کار کرد تا اعتماد دیپیآر را به خود جلب کند. سرانجام تلاشهای او جواب داد و این دو به هم نزدیک شدند، تا جایی که اگر دیپیآر زمانی نیاز به گوشمالی کسی داشت، میتوانست روی کمک ناب حساب کند.
سرانجام یکی از تأمینکنندگان مواد سیلکرود با نام کرتیس گرین به دام پلیس افتاد و تا چند روز نتوانست با دیپیآر تماسی برقرار کند. دیپیآر نگران شد و با کمی جستوجو در اینترنت دریافت گرین دستگیر شده است. او حالا میترسید گرین او را به پلیس لو بدهد.
از طرفی، یکی دیگر از کارکنان وبسایت به نام «اینیگو» به او اطلاع داد تعدادی بیتکوین به ارزش ۳۵۰ هزار دلار از چندین حساب متصل به سیلکرود برداشت شده است. دیپیآر به درستی حدس زد این کار گرین باشد، اما خبر نداشت این پول به حساب مأمور مخفی پلیس که خود را ناب معرفی کرده بود، واریز شده است.
اولبریکت به ناب پیام داد که «مشکلی» در ایالت یوتا به وجود آمده که حل کردن آن نیاز به خشونت دارد. ناب به او قول داد این مشکل را برطرف کند. پس سراغ گرین رفت و او را وادار به همکاری کرد. بعد به دیپیآر پیام داد گرین را پیدا کرده است و پرسید حالا میخواهد با او چه کار کند.
اولبریکت اول از او خواست گرین را مورد ضرب و شتم قرار دهد و مجبورش کند بیتکوینهای دزدیده شده را برگرداند. اما کمی بعد، از ترس لو رفتن هویتش توسط گرین، از ناب خواست دستور شکنجه را به قتل تغییر دهد. ناب هم مشکلی با این قضیه نداشت، پس مرگ گرین را صحنهسازی کرد و عکسهای آن را برای تأیید به اولبریکت فرستاد. اولبریکت برای قتلی که درواقع اتفاق نیفتاده بود به او ۸۰ هزار دلار پرداخت کرد و البته هیچوقت بیتکوینهای به سرقت رفته را نیز دریافت نکرد.
اولبریکت در آخر به ناب گفت: «از اینکه مجبور شدم او را بکشم عصبانیام. اما کاری است که شده.» او بعدها به اینیگو گفت دستور قتل گرین برای انتقامجویی نبود، بلکه برای برپایی عدالت بود؛ عدالتی جدید مطابق با قانون سیلکرود.
مأموریت فورس برای شناسایی اولبریکت اگرچه به حاشیه رانده شده بود و پروندهی سیلکرود در کنترل کامل افبیآی بود و اگرچه سرقت بیتکوین از حساب اولبریکت پای او را هم به پرونده باز کرده بود، بااینحال بهعنوان آخرین تلاش برای دستگیری اولبریکت سعی کرد او را متقاعد کند در فرودگاهی همدیگر را ببینند تا ناب او را از کشور فراری دهد.
اما راس قصد نداشت جایی برود. هنوز فکر میکرد تور و ذکاوتش او را از چشمان قانون تا همیشه مخفی نگه میدارد. راس خبر نداشت همان لحظه ماموران افبیآی در حال برنامهریزی برای دستگیری او هستند. او فکر میکرد آسیبناپذیر است.
حبس ابد بدون آزادی مشروط؛ حکمی عادلانه؟
شاید یکی از جنجالیترین جنبههای داستان راس اولبریکت و سیلکرود، حکم مجازات او باشد. آیا دو بار حبس ابد به اضافهی چهل سال بدون آزادی مشروط، برای ایجاد بازار سیاه اینترنتی مواد مخدر حکم عادلانهای است؟
اولبریکت دربارهی انگیزهاش برای ایجاد سیلکرود گفته بود این وبسایت را برای کاهش آسیب در جریان کارزار جنگ با مواد مخدر آمریکا به راه انداخته بود. از نظر او سیلکرود بستری امنتر برای خرید و فروش اجناس غیرقانونی مهیا میکرد و از این طریق هیچ آسیبی به فروشندگان و خریداران نمیرسید.
در دادگاه هم از قاضی خواست بهجای مجازات حبس ابد، سالهای پیری را به او ببخشد تا «کورسوی نوری در انتهای تونل» برای او باقی بماند. اما قاضی فدرال، کاترین فارست، به او گفت استدلالهای او متأثر از امتیازهای ویژهی او بهعنوان شهروندی تحصیلکرده از طبقهی متوسط است و تا قبل از او هیچ قاچاقچی مواد مخدری سعی در تبرئهی خود با این دلایل نداشته است. قاضی با این حکم سعی داشت اولبریکت را درس عبرتی برای دیگر مجرمان سایبری بکند تا دیگر فکر ایجاد چنین بازارهایی به سرشان نزند.
البته این خوشبینی قاضی در عمل به جایی نرسید، چرا که کمی بعد از بسته شدن سیلکرود به دست افبیآی، عدهای از ادمینهای وبسایت از جمله اینیگو، سایت سیلکرود ۲ را راهاندازی کردند.
خانوادهی اولبریکت و حامیان او همچنان به دنبال تخفیف در مجازات او هستند. دادخواستی در سایت change.org برای آزادی اولبریکت تا به امروز بیش از ۴۰۰ هزار امضا جمع کرده است. در این دادخواست عنوان شده تحقیقات و دادرسی سیلکرود مملو از نقض قوانین، نادیده گرفتن حقوق شهروندی و فساد ماموران پلیس است.
دو مأمور فدرال پلیس از جمله فورس، به خاطر سرقت بیتکوین از حسابهای سیلکرود در جریان تحقیقات در سال ۲۰۱۵ به حبس محکوم شدند. همچنین اتهاماتی مبنی بر استراق سمع غیرقانونی و بدون مجوز افبیآی از منزل اولبریکت و دسترسی به سرورهای ایسلندی سایت مطرح شد.
مادر اولبریکت معتقد است حکم فرزند او در مقایسه با افراد دیگری با جرایم مشابه بسیار سنگینتر است. او بهطور خاص به بلیک بنتال، صاحب و گردانندهی سیلکرود ۲ اشاره کرد که تنها ۱۳ روز در حبس بود و بعد آزاد شد.
مادر اولبریکت تأکید میکند ازآنجاکه راس هیچگاه به رساندن آسیب جسمی به کسی متهم نشده بود و در دادگاه هم اتهامات مربوط به اجیر کردن آدمکش و دستور به قتل هیچگاه مطرح نشد، این موارد نباید در تصمیم دادگاه به محکومیت حبس ابد اولبریکت تأثیر میگذاشت.
اگر تلاشهای گروه حامیان اولبریکت به نتیجه برسد، ممکن است به تصمیمگیری مهمی دربارهی حریم خصوصی و استقلال عمل در بستر دیجیتال و همچنین مسئولیت سازندگان ابزارهای آنلاین در قبال آنچه دیگران با آنها انجام میدهند، بینجامد. تا آن روز اما اولبریکت به گذراندن محکومیت حبس ابد خود در زندان فوق امنیتی فدرال آمریکا ادامه خواهد داد.
برداشت آخر
دسامبر ۲۰۱۲، حدود یک سال پیش از دستگیری و به پایان رسیدن داستان سیلکرود، راس اولبریکت جوان به همراه دوست خود رنه پینل به StoryCorps، مؤسسهای که از افراد دعوت میکند از تجربههای زندگی خود حرف بزنند، میرود و برای ثبت تجربههای خود و آرزوهایش برای آینده مقابل دوربین مینشیند. در ویدئوی ضبط شده از این گفتوگو، رنه از او میپرسد: «برنامهات برای ۲۰ سال آینده چیست؟»
راس جواب میدهد: «میخواهم تا آن موقع تأثیر اساسی و مثبتی بر آیندهی بشر گذاشته باشم.»
رنه از او میپرسد آیا فکر میکند تا ابد قرار است زندگی کند. راس با لبخندی میگوید: «بله. فکر میکنم احتمالش هست.»